علیرضا پسر دردونه ی ما

تولد 1 سالگی

سلام عزیزم،  الان که اینو مینویسم 40 روز ،از تولدت گذشته، اما ببخش که دیر شد عزیزکم، میخوام از تولدت بگم، هه هه هه هه هه...... نمیدونی چی شد؟!؟!؟!؟! ما تصمیم داشتیم برای اولین سال تولدت جشن کوچکی توی خانه بگیریم، 5 شنبه 18 مهر تولدت بود، اما قسمت نشد اون جوری که ما میخواستیم ... ماجرا این بود که 3 شنبه ،دو روز قبل تولدت ، ما قرار بود بریم رشت  آخرین آزمایشات آلرژی رو انجام بدیم داشتیم اماده میشدیم که تو بازیگوشی کردی و صورتت به کنج تخت خواب خورد، خدا برای هیچ پدر و مادری همچین روزی رو نیاره، دیدم تو گریه میکنی اولش فکر کردم یه افتادن معمولیه مثل بقیه وقتا، اما سرت رو که برگردوندم دیدم صورت پسر نازنینم پر خونه، اص...
11 بهمن 1392
1